۱۲ خرداد ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۲ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۱:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۶۴۶۰۴
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۸ - ۱۰-۰۳-۱۴۰۴
کد ۱۰۶۴۶۰۴
انتشار: ۱۳:۰۸ - ۱۰-۰۳-۱۴۰۴

 امضای وارونۀ رضا عطاران پای سریال «اجل معلق»/ کمدی یا بی‌مایگی؟

 امضای وارونۀ رضا عطاران پای سریال «اجل معلق»/ کمدی یا بی‌مایگی؟
 رضا عطاران نقش درخوری ندارد. او که روزگاری عملا برای کمدی تلویزیونی استاندارد تعریف کرده بود حالا انگار پای میراث هنری خود امضای وارونه گذاشته!

  
      عصر ایران؛ محسن سلیمانی فاخر- در روزگاری که مخاطب ایرانی بیش از هر زمان دیگری تشنۀ روایت‌های معنادار و کیفیت‌محور است، سریال «اجل معلق» با کارنامه‌ای پرادعا، اما محتوایی سست و سطحی، به صحنه آمده تا نه‌تنها این عطش را فرو ننشاند، بلکه شعور مخاطب را نیز به بازی بگیرد.

  رضا عطاران، بازیگری که روزگاری با سریال‌های ماندگار خود استانداردی برای کمدی تلویزیونی تعریف کرده بود، در این اثر نه‌تنها نقشی درخور ندارد، بلکه گویی در تلاش است تا میراث هنری خود را وارونه امضا کند. 

  بازگشت او در «اجل معلق» چیزی جز عقب‌گردی تلخ و تأسف‌بار نیست. موقعیت‌های داستانی این سریال چنان خام و ناپخته‌اند که حتی حضور عطاران نیز نمی‌تواند آن‌ها را نجات دهد. بازی‌ها مصنوعی، دیالوگ‌ها سطحی و انسجام روایی در حد داستان‌سرایی‌های پراکندۀ یک ذهن مغشوش است.

  فیلم‌نامۀ حمزه صالحی، که گویی در میانۀ نگارش یک پروژه نیمه‌تمام دیگر سرهم‌بندی شده، به شکلی فاجعه‌بار از هرگونه عمق، ساختار عِلّی-معلولی و طنز هوش‌مندانه تهی است. 

  چیزی که به نام کمدی در این سریال عرضه می‌شود، نه تنها لبخند به لب نمی‌آورد، بلکه بیشتر طعم تلخ بی‌مایگی و توهین به شعور بیننده را دارد.
سریال «اجل معلق» از همان سکانس نخست نشان می‌دهد با چه سطحی از بی‌فکری و سهل‌انگاری طرف هستیم. 

  تغییر ناگهانی و بی‌منطق محل کار داوود از یک کارگاه ریخته‌گری به شیشه‌سازی نه به واسطۀ ضرورت درام است و نه نشانی از خلاقیت دارد. این تغییر صرفاً نوعی ترفند سطحی برای تزئین بصری صحنه است که نه با منطق روایی سازگار است، نه حتی به‌درستی در جهان داستانی جا می‌افتد. 

  در واقع، سریال از همان ابتدا به تماشاگر پیام می‌دهد در این‌جا با ساختاری روبه‌روست که واقع‌نمایی، انسجام و دقت جزو دغدغه‌هایش نیست. چنین آغاز بی‌مایه‌ای، به‌جای آن‌که سنگ بنای یک روایت محکم و درگیرکننده باشد، صرفاً نمایشی از شلختگی و ناتوانی در خلق فضا و موقعیت است.

  اما فاجعۀ اصلی، در پرداخت بی‌مسؤولیت و توهین‌آمیز به مقوله‌ای همچون «اهدای عضو» و  مرگ های مغزی است. 

 در روزگاری که نیاز به فرهنگ‌سازی دربارۀ این موضوع حیاتی بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود، «اجل معلق» با نگاهی سطحی، نادرست و تمسخرآمیز، این مفهوم انسانی و شریف را ملعبۀ یک شوخی بی‌مایه کرده است. 

  این‌جا دیگر با یک ضعف ساده یا کم‌توجهی طرف نیستیم؛ این نوع برخورد، با انتظار رعایت شرافت حرفه‌ای سازندگان سازگار نیست. چون لحظاتی که کاسبی اعضای بدن به خنده بدل می‌شود، نه تنها تماشاگر را به تأمل وامی‌دارد، بلکه خانواده‌های اهداکننده را نیز تحقیر می‌کند.

  در کنار این، تمسخر و تحقیر افراد گرفتار چاقی مفرط در قالب شوخی‌های سخیف و غیرانسانی، نمونه‌ای دیگر از سطح نازل بینش سازندگان است.

  این برخورد تحقیرآمیز نه تنها بی‌رحمانه و بی‌مزه است، بلکه بازتابی از ناتوانی فیلم‌نامه‌نویس در یافتن طنزهای هوشمندانه و واقعی‌ است. 

  طنز، زمانی ارزش‌مند است که بر شانه‌های درک اجتماعی و همدلی انسانی بنا شود؛ نه آن‌گاه که ضعیف‌ترین اقشار، سوژۀ خندیدن بی‌دلیل و سطحی قرار گیرند.

در دورانی که رسانه‌ها موظف‌اند با تولیدات‌شان به درک و همدلی اجتماعی کمک کنند، این اثر نه تنها از مسؤولیت خود شانه خالی می‌کند، بلکه با بازتولید کلیشه‌های ظالمانه، بدن انسان را دست‌مایۀ خندۀ مبتذل می‌سازد. 

 تمسخر افراد به‌خاطر وضعیت جسمانی‌شان، نه طنز است و نه خلاقیت؛ صرفاً نمادی است از تهی‌بودن ذهن سازنده از فهم انسانی، و سقوط اخلاقی اثری که ادعای سرگرم‌ کردن دارد اما تنها پیامش، توهین و تخریب است.

  سریال، در سایر بخش‌ها نیز چیزی برای عرضه ندارد. طراحی صحنه و گریم، فاقد وسواس و خلاقیت‌اند؛ میزانسن‌ها تخت و تهی از بیان سینمایی‌اند؛ دوربین بی‌هدف نما می‌گیرد و هیچ نشانی از درک بصری یا قاب‌بندی قابل‌تحسین در آن دیده نمی‌شود. 

  از همه جالب‌تر ، همراهی بهرام افشار در مقام طراح پروژه است. گویی نام و عنوان او در افق تیتراژ می‌تواند تضمینی برای کیفیت  و همراهی مخاطب باشد. «اجل معلق» نه‌تنها مرگ را، که هنر را نیز به سُخره می‌گیرد.

  در مجموع، این سریال یک بیانیه است؛ بیانیه‌ای از آشفتگی، بی‌اخلاقی هنری و بی‌اعتنایی کامل به مخاطب. اثری که نه‌تنها چیزی به مخاطب نمی‌دهد، بلکه از او می‌رباید: زمانش را، وقتش را، شعورش را.

  اگر همچنان قرار باشد با چنین آثاری وقت بیننده تلف شود، شاید بهتر باشد، همچون منتقد موسیقی فیلم «قصه‌های وحشی» ساختۀ «دامیان سیفرون» که بی‌پرده می‌گوید: «گاهی باید اعتماد به نفس بیهودۀ یک تیم سازنده را از بین برد... برای حفاظت از چشم و ذهن مردم«  اقدام کرد: این سریال را نبینید!
                                                                                                       ***********
   [عصر ایران: در نقدهای سینمایی نظر منتقد الزاما دیدگاه تارنما نیست. کار منتقد اما همین است. اثر را با استانداردها انطباق و نظر می‌دهد. سازندگان، محصول خود را ارایه می‌کنند و ما به عنوان رسانه از اصل رونق این بازار پشتیبانی می‌کنیم ولی منتقد به مثابه چشم تیز‌بین نقد و بررسی می‌کند و تجربۀ خود را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد].

ارسال به دوستان